ساحل دلت را به خدا بسپار..خودش قشنگ ترین قایق را برایت می فرستد..!!!!
.
.
.
انتهای شب نگرانی هایت را
به خدا بسپار و اسوده بخواب
خدا بیدارست.....
درباره ي وب سايت به وبلاگ من خوش آمدید دوستان تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اسرار خدا و آدرس asmanii.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. پيوند هاي روزانه برچسب ها
خدا , صبح بخیرخدا , جواب جالب استاد , استادوشاگردش , راز صبح خدااااااا , نقاشی خدا , به افتخار اسلام انتشار دهید ,
|
ساحل دلت را به خدا بسپار..خودش قشنگ ترین قایق را برایت می فرستد..!!!! . . . انتهای شب نگرانی هایت را به خدا بسپار و اسوده بخواب خدا بیدارست..... می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت؟ گفت: جایی که می ری مردمی داره که میشکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم تو تنها نیستی تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری قلب میذارم که جا بدی اشک میدم که همراهیت کنه و مرگ که بدونی برمی گردی پیشم خدایامیای بامن دوست بشی.خودت تنهایی هاموپرکنی.بگی بیا دستمو باز میکنم بپر توبغلت.خدایا میای بهم بگی شب میام پیشت تاصبح باهم حرف بزنیم
خدایا میشه من دستتو بگیرم فکر نکنم تنهام دیشب با خدا دعوایم شد؛با هم قهر کردیم … چی می شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده، چرا که ما وقت نکردیم دیروز از او تشکر کنیم. چی می شد اگه خدا فردا دیگه ما را هدایت نمی کرد، چون امروز اطاعتش نکردیم. چی می شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود، چرا که دیروز قادر به درکش نبودیم. چی می شد که دیگه شکوفا شدن گلی را نمی دیدیم، چرا که وقتی خدا بارون فرستاده بود گله کردیم و شکر نکردیم. چی می شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دریغ می کرد، چرا که ما از محبت ورزیدن به دیگران دریغ کردیم. چی می شد اگه خدا در خانه اش را می بست، چرا که ما در قلب های خود را بسته بودیم. چی می شد اگه خدا امروز به حرف هامون گوش نمی کرد، چون دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم. چی می شد اگه خدا خواسته هایمان را بی پاسخ می گذاشت، چون به یادش نبودیم. از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو . ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن وهیچگاه به باورهایت شک نکن . زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی کوچک باش و عاشق... که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی · موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن فرقى نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران... زلال که باشی، آسمان در توست. پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
((خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ )) خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت . پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد . پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود . پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست. نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد. این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد . پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد . این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد . پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد. شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید . پیرزن با ناراحتی گفت: ((خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟)) خدا جواب داد : (( بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی )) همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن طلب گشایش کار ز کارساز کردن پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد که به روی نااميدي در بسته باز کردن
یه شب که من حسابی خسته بودم همین جــوری چشامو بستـه بـودم سیاهی چشــام یه لحظه سُـر خـورد یــه دفعـه مثل مرده ها خوابم برد تــو خواب دیدم محشر کــبری شده محکـمــة الهــــی بــر پــــا شـــده خـــدا نشستـه مــردم از مــرد و زن ردیف ردیف مقــابلش واستــــادن چرتکه گذاشتــه و حساب می کنـه به بنده هاش عتاب خطاب می کنـه میگه چـرا این همــه لج می کنیـد راهتــونو بـی خـودی کج مـی کنیـد آیــــه فرستـادم کــه آدم بشیـــد بــا دلخوشـی کنــار هـم جـم بشید دلای غــم گرفتــه رو شــــاد کنیــد بـا فکــرتـون دنیــــا رو آبــاد کنیـد عقــل دادم بـریـــد تــدبـّر کـنیــد نـه اینکه جای عقلو کــاه پر کنیـد مــن بهتون چقد مـــاشالاّ گفتــم نیـــــــافریـده بــاریکــلاّ گفتـــم من که هـواتونو همیشـه داشتـــم حتی یه لحظــه گشنه تون نذاشتـم امــــا شمـا بازی نکــرده باختیـــد نشـستیـد و خــــدای جعلی ساختیـد هـر کـدوم از شما خودش خدا شـــد از مــــا و آیــه های مـا جـدا شــــد یه جو زمین و این همه شلوغـــی؟ این همه دیــن و مذهب دروغـــی؟ حقیقتـاً شماهـــا خیـلی پستـیـن خــر نبـاشیـن گـــاوو نمـی پرستین از تـوی جـم یکــی بـُلن شد ایستاد بُـلن بـُلن هــی صلـــــوات فرستـاد از اون قیافه هــای پـشـم و پـيـلـي از اون اعُجـوبـه هـاي چـرب و چـيـلي گف چــرا هیشکی روسری سرش نیست پس چـرا هیشکی پیش همسرش نیست چــرا زنـا ایـــن جـــوری بد لبــاسن مــردای غیـــــرتــی کجــا پلاسـن؟ خــدا بهش گف بتمـرگ حرف نــزن اینجا کـــه فرقی نـدارن مــــرد و زن یــارو کِنِف شــد ولــی از رو نــرفت حرف خـدا از گـوش اون تو نـرفـت چشاش مـی چرخه نمی دونم چشــه آهان می خواد یواشکی جیم بشــه دید یـــه کمی سرش شلوغـــه خـدا یواش یواش شـد از جماعت جـــدا بــا شکمـی شبیـــه بشکــة نفت یهو سرش رو پایین انـداخت و رفت قــراولا چـــن تــا بهش ایس دادن یــارو وا نستاد تـا جلوش واستـادن فوری در آورد واسه شون چک کشید گف ببرید وصول کنیـد خوش بشیـد دلــــم بـــــرای حــوریـا لـک زده دیـر بــرســم یکــی دیگـه تـک زده اگــــر نرم حوریــــه دلگیر میشــــه تو رو خــــدا بذار برم دیر میشـــــه قراول حضــرت حــق دمش گــــرم بـا رشـــوه ی خیلی کلـون نشد نـرم گـــوشای یــارو رو گرف تو دستـش کشون کشون برد و یه جایـی بستش رشوه ی حاجــی رو ضمیمــه کــردن تـوی جهنـم اونــو بیمــه کـــردن حاجیــه داش بـُلن بُـلن غر مـــی زد داش روی اعصـابـــــا تلنگر مــــی زد خدا بهش گف دیگه بس کن حاجـی یه خورده هم حبس نفس کــن حـاجـی ایـن همــــه آدم رو معــطّل نکـن بگیـر بشین این قــــده کل کل نکــن یـــه عا لمه نامــه داریـم نخــونده تـــــازه ، هنوز کُرات دیگــــه مـونده نامــه ی تـو پر از کـــارای زشتـــــه کی به تو گفتـه جات توی بهشتــــه ؟ بهش جـــــای آدمــای بـاحالـــــه ولت کنـــــم بری بهش ؟ محالـــــه
بقیه درادامه مطلب
خدای خوبم... من رو ببخش که هیچ وقت اونجور که باید و شایسته ی توست نتونستم شکرت رو به جا بیارم نمیدونم چرا وقت نماز که میشه هر فکری میاد توی سرم الا تو نمیدونم چرا نوبت تو که میشه اینقدر سستی میکنم این همه کاهلی! این همه خستگی! نکنه توفیق بندگیت را ازم گرفته باشی درسته من خیلی گناهکارم ولی... ولی... ولی تو هم که کم مهربون نیستی
با دلها به سوی خدا رهسپار شدن رساننده تر به مقصد است تا با خسته کردن جوارح با اعمال... «امام جواد (ع) » منبع: الدهره الباهره/۳۹» همه ما پنهانی ودر نهان با خداوند، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از آن خبر ندارد وخود می گوییم و خدا شنونده است. آن چه می آید بخشی هایی از گفتگوهای «من وشما» با خداست. اگر می دانید، مطلبی باید اضافه شود در نظرات این مطلب بگذارید تا اضافه شود. گفتم: خستهام گفت: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::. گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای! گفت: فاذکرونی اذکرکم .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::. گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا .:: تو چه میدانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::. گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟ گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله .:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::. گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره کنی تمامه! گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::. گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟ گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم .:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::. گفتم: دلم گرفته گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا .:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::. گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله گفت: ان الله یحب المتوکلین .:: خدا آنهایی را که توکل میکنند دوست دارد (آل عمران/159) ::. گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که: گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره .:: بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت میکنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا میکنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر میکنند (حج/11) :: گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم ؛ گفت: فانی قریب .:: من که نزدیکم (بقره/???) ::. گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد به تو نزدیک بشوم گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) ::. گفتم: این هم توفیق میخواهد! گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم .:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/??) ::. گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه .:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/??) ::. گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری میتوانم بکنم؟ گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده .:: مگر نمیدانید خداست که توبه را از بندههایش قبول میکند؟! (توبه/???) ::. گفتم: دیگر روی توبه ندارم گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب .:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/?-?) ::. گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟ گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا .:: خدا همهی گناهها را میبخشد (زمر/??) ::. گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا میبخشی؟ گفت: و من یغفر الذنوب الا الله .:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/???) ::. گفتم: نمیدانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم میزند؛ ذوبم میکند؛ عاشق میشوم! ... توبه میکنم گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین .:: خدا هم توبهکنندهها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/???) ::. ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک گفت: الیس الله بکاف عبده .:: خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/??) ::. گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار میتوانم بکنم؟ گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما .:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشتههایش بر شما درود و رحمت میفرستند تا شما را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/??-??) ::. گفتم: هیچ کسی نمیداند تو دلم چه میگذرد گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::. گفتم: غیر از تو کسی را ندارم گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::. گفتم : ... گفت : ... .:: This Template By : Theme-Designer.Com ::. |
آرشيو ماهانه نويسندگان لوگو ما ديگر موارد
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
سفارش کد بارشی
//Ashoora.ir|Amaliat Beginsجنگ دفاع مقدس اوقات شرعی کد موزیک الما |